چرندیات ذهن بیکار من

نوشتن فکرهام

چرندیات ذهن بیکار من

نوشتن فکرهام

خب شاید عنوان نداشته باشه

امروز زنگ سوم مدرسه فهمیدم که یکی از بهترین دوستام صبح زده بود زیر گریه ...!!!

آره درسته یکی از بهترین رفیقام که هیچ وقت تو هیچ مشکلی خم به ابرو نمی آورد ؛ دلش از نامردی بعضی ها گرفت و نتونست تحمل کنه ....

خب دوست آدم اگر واعا دوست باشه ... میتونه ...

بیخیال

حال و حوصله ندارم ... وقتی این رو شنیدم سرم درد گرفت ...

رفتم باهاش صحبت کردم ( همونی که این کارو با رفیقم کرد )

میدونستم که خودش اول این بحث رو مطرح میکنه اول یه ذره بحث درس کردم گفتم امتحان چه جور بود ...

گفت مزخرف بود ...

گفتم چرا ...

گفت هیچی ...

گفتم چته ...

گفت تو از راهنمایی با این ( رفیقم) دوست بودی ...

هیچی نگفتم ...

گفت چه جور نتونستی آدمش کنی ...

گفتم آدم بودن یعنی چی ...

گفت هر چیزی به غیر از این ( رفیقم )...

بعد گفتم که مگه چه طور شده ...

هیچی نگفت و رفت ...


نظرات 3 + ارسال نظر
ترانه دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:19 ب.ظ http://taranebahane.blogsky.com

سلام علی
من ترانه هستم و یه چرندیاتی هم واسه خودم دارم
خوشحال میشم بیای سر بزنی
با تبادل لینک چطوری ؟

[ بدون نام ] سه‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:14 ب.ظ

درووووووووووود
بااینکه میدونم پیشم نمیایی ولی چرندیاتتومیخونم شایدهمین چرندیات ذهنتو فعال نگه داره نمیدونم تعریف کردم یا ازپشت بام انداختمت پایین
به هرحال نظرموگفتم
اگه ازچرندیات خودت خسته شدی یه سربه چرندیات منم بزن ونظر یادت نره
بایییییییییییییییییییییییییییی

توریسکه سه‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:15 ب.ظ http://toriska.blogsky.com

راستی آدرسمواینجابرات میذارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد